بسم الله الرحمن الرحیم ، وَالضُّحَى ، وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى ، مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ، وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الْأُولَى ، وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ، أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَى ، وَوَجَدَکَ ضَالّاً فَهَدَى ، وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَى ، فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ ، وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ، وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ .
سلام علیکم .
میگن یکی گفت پدر من یه طویله ای داره که وقتی گوسفنداش وارد اون میشن ، از طرف دیگه بیرون میان زاییدن .
یکی دیگه گفت اینکه چیزی نیست ، پدر من عصایی داره که شبا باهاش ستاره ها رو جابجا میکنه .
چالش ؟
اون یکی گفت که اونوقت پدرت عصاشو کجا نگه میداره ؟
گفت خب تو طویله ی پدر تو .
خب ، باشد امروز که عید نیمه ی شعبانه و مجدد تبریک میگم ، لبخندی رو لبا نشسته باشه .
حالا بمونه که آیا همچون جایی هست که نه تنها همچون عصایی ، بلکه هرچه مثلا چشم از جهان خارج میگیره و حسشم از اون ، جا بده ؟
حالا جا دهی حواس دیگه ، ولو دو حسم ، بمونه ! و بقولی فن آوری جمع حواسم بمونه ! که سابقه داشت در هریک از اعضای حسیم !
چطور ؟
خب مثلا چشم که فقط نیفتاده به مثلا آفتاب تو روز ! مهتابم تو شبم ، تو آسمون بچشم میاد ! وگرنه آسمون همش ماه بود ، اگه بچشم میومد ! هرچیم که بیدار باشه وقتی که میفته به جهان بیرون ، حسشم همینطور ، ماقبلشم بشرح ایضا !
یعنی آرامگاه خاتم حواسم ، در آخر کار !
و آغاز کاری دیگر ، نه بقولی ؛
بار دیگر افتادن به جهان خارج و دیدنی دیگر ، مثلا یه سفیدی یا سیاهی دیده نشده در جهان خارج ! یا بقولی بقیة الله ش ! و ادامه داستان دو رقمی شدن بیرون ، در درون ! تازه اگه نه تنها بیدار و حتی خوابم نباشه ، اگه باشه ! و گنجایشی هم برای جهان خارج داشته باشه !
حالا چطوریه یادآوریش ؟ بمونه ! که مثلا سفید شد یا سیاه ؟ یا سیاه شد یا سفید ؟
بله ! بگذرم از انتظارش ! انتظارش از جهان خارجی که رفت افتاد اونجا ! که منتظرشم بود !
اون رفت ! ولی مثلا سیاه و سفید یا سفید و سیاه برگشت !
بازم بیاد !؟
شاید ! نیمه ی شعبانی دیگر